برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد... . دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازند، . آنگاه در حالی که دو سوگلی اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه، دستور حرکت داد، .کمیکه از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلیهایش را بخنداند، . با صدای بلند به پیرمرد درشکه چی که از شدت سرما میلرزید، گفت: درشکه چی ! به سرما بگو ناصرالدین شاه "تره هم واست خرد نمیکنه!" .درشکه چی بیچاره سکوت کرد... اندکی بعد ناصرالدین شاه دوباره سرخوشانه فریاد زد: درشکه چی! به سرما گفتی؟؟؟ درشکه چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ داد: بله قربان گفتم!!! -خب چی گفت؟؟؟ گفت: با حضرت اجل همایونی کاری ندارم، اما پدر تو یکی رو درمییارم... این حکایت دقیقا حکایت کسانى است که برای تحریمها تره هم خرد نمیکنند... و ملت زیر خط فقر، همان درشکه چی اند که باید تمام سختیهای تحریم را تحمل کنند.
نمایشگاه مواد غذایی دبی (نمایشگاه گلفود دبی ) بازدید : 565
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 19:47